شعر عاشقانه

ای از انار سرخی لبهای تو فُزون

ای از مدار، قدرت احساس تو برون

ای بهترین تغزل دیوان روزگار

ای با تو سرفراز بدون تو سرنگون

ای چشم های مست تو چون شیشه عسل

لعل از ازل چنان تو ندیده ست تا کنون

تا پلک می زنی تو به مژگان وحشی ات

بد می کِشد دل عَزَبم را به خاک و خون

در پیچش است موی تو حیران به راه باد

شعله کشان شراره ن می وزد جنون

وای از قدت که کرد قیامت محال را

الماس خوش تراش به دنیای من شگون

بر تن ز سِحر چشم تو رخت اسارت است

کی  می رود ز دل صنمی کز نظر برون


مشخصات

آخرین جستجو ها