شعر



 


دریافت
مدت زمان: 59 ثانیه

قا بیا تاهمه باهم 
مدافع حرم بمونیم

توکه جلودار باشی آقا 
ریشه ظلم رو میخشیم

میبینم اون روزی که آقا 
پرچم شیعه برفرازه

با اوس بناهای ایرانی 
توی بقیع حرم میسازه

 

بدامن نرگس میکنه ماهی دلبری
تبسم نشسته روی لبای عسکری
آمده بدنیا صاحب تیغ حیدری


گل نرگس مدد یبن اهرا


 


از عشق تو لبریزم
می بارم و می ریزم
دوریست رقیب من 
با هجر گلاویزم


با یاد تو سرمستم
وز بودن تو هستم
قدیسه ی زیبایی
ای وسوسه انگیزم 


روزم به امیدت شب
هر شب به امیدت روز
با فکر و خیالت من
از غیر تو بگریزم


بردی ز حقیرت دل
کردی به دلم منزل
از شوق رضای تو 
سر رفته و سر ریزم


در خویش تورا بینم
در من نبود جز تو
قند است مزاج من 
ای ابر شکر ریزم 


من رخت سفید عشق 
بر تن زده ام ای جان
از اینهمه زرق و برق 
غیر از تو بپرهیزم


نه روز روزگارش مثل روزه

نه شبهاش رنگ و بوی ماه داره

حواس روزگارش پرت انگار

همیشه توی سینه اش آه داره

 

به روی دلخوشی ها چشم بسته

برا غصه دلی آگاه داره

به هر دشت و دمن خونده فراغی

به لب هاش غزلی جانکاه داره 

 

گمونم دل زلیخایی کشیده 

که دائم سر میون چاه داره

نگارش دیگه بی نام و نشونه

که یکسر حوس بیراه داره

 

به دنبالش جلو چشم رقیبون

سر جنگ با قشون شاه داره

دوچشمونش به راه قاصدک هاست

هوای دلبر دلخواه داره

 

 



درخواستی از کاربران

حسیــن فداتونــم خاک پاتونــم 
مست هواتونــم دیوونه نگاتــم

غرق صفاتونم

جرعه مِیِ نایابغلامتو دریـاب
قسمت من کن حــرمــو      
 کنـم دق الاب

من که عمــریه واســت زدم به سیــنم

یعــنی چی قســمت نمیــشه که حرمــو ببیــنم

***
حسین ای دلاور ای غریب مادر
شافع روز مالفبای جنونم

حســین یابن الحــیدر

حسین ای امیرم ای مه منیرم 
بی تو من میمیرم دوریه کربلاتون

بدجــوری کرده پــیرم

عاشــقم کردی با گوشه چشــمی آقـــا

با دل مـن نمی دونـی چه کردی آقـــا


سیدمرتضی مهدیزاده

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام عیش دنیا را 

به دنیا حال خوب من برابر هست با دنیا

ندارم به ز این تحفه که بخشم یار زیبا را 

نباشد در توان من جدل با صاحبان جاه 

ولیکن پا به پاپوشم بگویم این تمنا را

که باشد بهترین بدعت غنیمت بردن  ایام

چه قابل باشد این جان و سمرقند و بخارا را


یک طرف این منم از عشق سراسر لبریز
آن طرف سر به هوا هستی و در حال گریز 


تو که تسلیم قضایی و نمی دانی من
شدم از هرجهت از عشق خروشان سرریز


حکم این رابطه گرچه نرسیدن باشد
میکنم هردم ازین شرع حراسان پرهیز 


در موازات مقرر شده حال من و تو 
شکوه دارم من ازین فصل بد حزن انگیز 


وانمیشد به رویت دیده جلبم ای کاش 
یا نمیکرد طلوع، شمس رخت از تبریز 


چه کنم ره به طریقت بروم یا ره دل؟
شرر افکنده به جانم حوسی آتش خیز


یک طرف این منم از عشق سراسر لبریز
آن طرف سر به هوا هستی و در حال گریز 


تو که تسلیم قضایی و نمی دانی من
شدم از هرجهت از عشق خروشان سرریز


حکم این رابطه گرچه نرسیدن باشد
میکنم هردم ازین شرع حراسان پرهیز 


در موازات مقرر شده حال من و تو 
شکوه دارم من ازین فصل بد حزن انگیز 


وانمیشد به رویت دیده گرمم ای کاش 
یا نمیکرد طلوع، شمس رخت از تبریز 


چه کنم ره به طریقت بروم یا ره دل؟
شرر افکنده به جانم حوسی آتش خیز


گره زدم دل خود را به چین دامن یار
به خار هر مژه اش کرد مرغ سینه شکار 


به باد داد تمام دعا و زهد و نیاز
جوان شدم به نگاه پر از محبت یار 


چنان ز عطر وجودش خیال از سر رفت 
که در میان دل من دگر نمانده قرار 


شده زمین و زمان الغرض گرفتارش 
به ذوق آمده باد هم ز رقص زلف نگار 


گذشت برسر عاشق چه،کین چنین دورت
ز خشت های پر احساس دل کشید حصار 


چه کرده ای که به هر سو روم تورا بینم 
و هر چه از تو بگویم شود کلام قصار 


ربود هوش من آن مُشک موی مشکینت
تو در کنار منی هوش آیدم به چه کار


به عمر کوته گل کن نگاه ای گل رو
بیا و عرصه به آغوش این دمن بسپار 


مراد سینه پر درد روزگار تویی
تو آرزوی کویری تو سبزه روی بهار


خدا در آیینهتو آن می ای که خدا در سبوی من ریزد
تو آن حرارت و شوری که از دلم خیزد 


وجود من شده تسخیر طره ی شب تو 
اسیر لعل لبانت که نیشکر ریزد


خدای را نتوان وصف بر زبان کردن
که  گوشه ی هنرش از وقار تو ریزد


تو شاهکار خدایی ، خدا در آیینه
گمان مبر که مثال تویی ز پا خیزد


برای من که به تاب  مه تو محتاجم 
چونان تو هادی دلدار را که پرهیزد ؟


نمی توان ز تو دل کند بس که زیبایی 
ز حیرتت خود خالق به زانویش میزد 


به وصف تو همه ذرّات عاجزند و علیل  
به این علل که ز هر ذرّه بحرها ریزد 


به صد کرشمه تو وا کرده ای به رویم رو 
به هر کرشمه بخوانم سپاس ای ایزد

 


قند لب۱تا ریخت قدوم دُردی ات در جامم
مستیه می آمیخته شد با کامم
دیگر به جز از لبت ننوشیدم می
زیرا که به وقت درد شد درمانم

 

دل با تو هوای دل سپردن دارد
با اخم تو  انتظار مردن دارد
بی تو قدحی برای نوشیدن نیست
با قند لب تو چای خوردن دارد 

 

دستان تو خورشید نشانم  داده
قند لب تو شهد بیانم داده 
چون پای به قلب تیره ام بنهادی 
خورشید صفا به آسمانم داده

 

من مست مدام موی وهم انگیزت 
درگیر دو چشم مست مجنون خیزت
رو کرده خدا ، تورا عطا کرده به من
مدهوش شدم از آن لب درّ ریزت


گره زدم دل خود را به چین دامن یار
به خار هر مژه اش کرد مرغ سینه شکار 


به باد داد تمام دعا و زهد و نیاز
جوان شدم به نگاه پر از محبت یار 


چنان ز عطر وجودش خیال از سر رفت 
که در میان دل من دگر نمانده قرار 


شده زمین و زمان الغرض گرفتارش 
به ذوق آمده باد هم ز رقص زلف نگار 


چه آمده به سر عاشقت که دور تو
ز خشت های پر احساس دل کشید حصار 


چه کرده ای که به هر سو روم تورا بینم 
و هر چه از تو بگویم شود کلام قصار 


ربود هوش من آن مُشک موی مشکینت
تو در کنار منی هوش آیدم به چه کار


به عمر کوته گل کن نگاه ای گل رو
بیا و عرصه به آغوش این دمن بسپار 


مراد سینه پر درد روزگار تویی
تو آرزوی کویری تو سبزه روی بهار


خدا در آیینهتو آن می ای که خدا در سبوی من ریزد
تو آن حرارت و شوری که از دلم خیزد 


وجود من شده تسخیر طره ی شب تو 
اسیر آن لب لعلی که نیشکر ریزد


خدای را نتوان وصف بر زبان کردن
که  گوشه ی هنرش از وقار تو ریزد


تو شاهکار خدایی ، خدا در آیینه
گمان مبر که مثال تویی ز پا خیزد


برای من که به تاب  مه تو محتاجم 
چونان تو هادی دلدار را که پرهیزد ؟


نمی توان ز تو دل کند بس که زیبایی 
ز حیرتت خود خالق به زانویش میزد 


به وصف تو همه ذرّات عاجزند و علیل  
به این علل که ز هر ذرّه بحرها ریزد 


به صد کرشمه تو وا کرده ای به رویم رو 
به هر کرشمه بخوانم سپاس ای ایزد

 


شعر عاشقانه

ای از انار سرخی لبهای تو فُزون

ای از مدار، قدرت احساس تو برون

ای بهترین تغزل دیوان روزگار

ای با تو سرفراز بدون تو سرنگون

ای چشم های مست تو چون شیشه عسل

لعل از ازل چنان تو ندیده ست تا کنون

تا پلک می زنی تو به مژگان وحشی ات

بد می کِشد دل عَزَبم را به خاک و خون

در پیچش است موی تو حیران به راه باد

شعله کشان شراره ن می وزد جنون

وای از قدت که کرد قیامت محال را

الماس خوش تراش به دنیای من شگون

بر تن ز سِحر چشم تو رخت اسارت است

کی  می رود ز دل صنمی کز نظر برون


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها